شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷ - ۰۴:۲۹
۰ نفر

سالن در نوعی خستگی مرموز فرو رفته بود. مرموز به این دلیل که تنها یک ساعت از شروع امتحان دویست تسته گذشته بود و همه بچه‌ها از زیادی فوران دانش با پاسخ‌ نامه پر نشسته بودند و زیبایی در و دیوار و سقف و کف سالن را می‌ستودند.

یک نفر که گویا خیلی حوصله‌اش سر رفته بود، از ته سالن گفت: «خانم برگه‌ها‌رو بگیرید دیگه!» همین یک جمله کافی بود تا تمام سالن غرق در همهمه شود.

   - راست می‌گه خانم...

   - خانم بگیرید. کمرمون درد گرفت...

   - خانم مگس‌ها اعتراض کردن بس‌که شمردیمشون...

   - ساکت...!

   فریاد مراقب مؤثر بود و همه ساکت شدند. چند دقیقه دفترچه سؤال را خط‌خطی کردند و باز یکی دیگر گفت: «خانم ورقه ها رو بدیم؟» دوباره همه با هم شروع به صحبت کردند.

   سالن امتحان شبیه زنگ تفریح شده بود. جالب بود که همه هر کاری می‌کردند جز تقلب! انگار می‌دانستند که بغل‌دستی‌شان هم همان‌قدر جواب درست می‌داند که خودشان.

   - ساکت!

تصویرگری از آرزو صالحی، خبرنگار افتخاری ، تهران

چه‌قدر گوش شنوا! یکی از مراقب‌ها از پله‌ها بالا رفت و به ناظم اطلاع داد. چند دقیقه بعد بچه‌ها ساکت و سر به‌ زیر نشسته بودند و به سخنان ناظمشان گوش می‌دادند، ولی دوباره یکی که خیلی بی‌حوصله شده بود، شروع کرد به حرف‌زدن با بغل‌دستی و بعد هم بقیه.

   ناظم حرفش را قطع کرد و به مراقب گفت:« اینها‌رو دیگه نمی‌شه نگه داشت. بگیرید برگه‌هاشون‌رو!»

   ده دقیقه بعد یکی از دانش‌آموزان در حال له‌شدن میان سیل بچه‌هایی که مشتاق آزادی بودند گفت:« دیوانه‌ها هم‌چون جت اسکی از سالن امتحان گریختند!»

سوزان خلیلی، خبرنگار افتخاری از کرمان

کد خبر 51756

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز